متن شعر از شاعر بلوچ پرویز کدخدایی
متن شعر
دامی گذاشتی پای من
به دام تو رسوا شدم
این همه ناز آخرش
دلبسته ی کیا شدم؟!
من باغ سیب و دور زدم
میوه ی کالش مال من
نفرین تو منو گرفت
باشه وبالش مال من!
بعد تو آدمای شهر
رنگ و لعابی ندارن
برای قلب خسته ام
حرف حسابی ندارن
خواستم ازت رها بشم
این بود که من شکار شدم
از دست تو ،به دست کی
طعمه ی بی عیار شدم
تقصیر تو نبود ولی…
من بی گدار به آب زدم
خواستم ازت رها بشم
به دام کی شکار شدم؟!
سخته بدونی آخرش
طعمه ی کوسه ها شدی
فریب دام چی شدی؟
رسوا شدم،رسوا شدی
آتیش به رویات میزنم
باروت زندگیت منم
آتیش کشیدی قلب مو
منم تلافی می کنم