متن شعر از شاعر بلوچ محمد یاسین جلالزهی بنام گُل پوشِ بلوچستانی
شاعر بلوچستان
متن شعر
ای که در چشمت هزاران حادثه جا مانده است
قلب این شاعر به عشقت باز تنها مانده است
دخترِ زیبایِ گُل پوشِ بلوچستانی ام
چشم من در انتظارت روز و شب ها مانده است
تو شبیه اتفاقی تازه هستی در غزل
من شبیه عاشقی که رو به دریا مانده است
عشق گاهی بی محابا می زند بر جان ما
روزُ شب هایم برایت رو به صحرا مانده است
هر چه می بینم تو را گویا نمی بینم هنوز
چشم من در حیرت آن چشم شهلا مانده است
خط لب هایت برایم کهکشانی تازه است
خال مشکی روی لبهایت چه زیبا مانده است
دل یقین دارد که هر شب شاعرت دیوانه است
در فراقِ دیدنِ آن قدِ رعنا مانده است
ای الهه ، یک غزل با مثنوی ارزانی ات
ذکر موهای تو در شعر ُ غزل ها مانده است
عشق یعنی شاعری در خلوت شعرانه اش
در خیال روی تو تا صبح فردا مانده است
خنده هایت را نگیر از شاعر در مانده ات
در هوای خنده هایت غُصه حاشا مانده است
مکُران را در هوایت بوسه باران می کنم
بودنت با من برایم مثل رویا مانده است
در بلوچستان برایت یک نفر جان می دهد
در فراق دیدن آن قد رعنا مانده است