بلوچیدوزیِ زنان؛ میراثی رو به اغما
به گزارش سایت هنرمندان بلوچستان به نقل از خبرنگار ایلنا ، زبیده کارگاهش را تعطیل کرده؛ زنهای روستایی به خانههایشان برگشتهاند و انگار امید اینکه چند زنِ تنها و کم درآمد در روستایی کوچک بتوانند روی پای خودشان بایستند و با صنعتگری امرار معاش کنند، بر باد رفتهاست؛ میگوید: هیچ درآمدی ندارد؛ فقط یارانه ماندهاست؛
اینجا سرزمینِ خورشید و نخل است؛ سرزمینِ سختکوشی و نجابت و چه باشکوه سوزن روی سوزن میزند، زنِ صنعتگر بلوچ؛ کار سختی است؛ دقتِ بسیار نیاز دارد تا آستینها و جلوی پیرهنها به نقشهای سنتی بلوچی مزین شود، شالها و روسریها هم همینطور. چشم را مسحور میکند ظرافت و نازکیِ کار….
سوزندوزی و آینهکاری، یک صنعت قدیمی بلوچستانِ ایران است. این صنعت، کارِ دست است و اغلب کارِ دست زنان؛ این زنان، هنر را از مادر به ارث میبرند؛ هنرِ سوزندوزیِ بلوچی سینه به سینه منتقل میشود؛ دختران، وارث هنر مادرها و مادربزرگها هستند؛ از کودکی و نوجوانی این هنر را میآموزند؛ میآموزند همچنان که در کپرهای بلوچی نشستهاند یا زیر سقفهای کاهگلی روستاها به سرمیبرند، سوزن روی سوزن بزنند و رویاهای زنِ بلوچ را ترسیم کنند.
سوزندوزیِ بلوچ، هنر ظریف و پرسابقهای است، که هیچ کس به درستی نمیداند از چه زمانی در ایران رواج یافته است و در کتب تاریخی کمتر از آن یاد شده است. با این وجود میتوان گفت کار بلوچدوزی که همان گل ابریشم دوخته بر پارچههاست، در دورهای با صنعت تولید ابریشم رابطه داشته است. در کتاب آخرین ماموریت، نوشته مغرالدین مهدی، راجع به سوزندوزی آمده: یکی از صنایع که در حد خود بسیار زیبا و ارزنده است، صنعت دوزندگی و دستدوزی جلیقه و لباس زنانه است. مانند ترمه، دستدوزی مینمایند و با نهایت زیبایی و با ابریشمی که با رنگهای طبیعی رنگ کردهاند و رنگش ثابت است و هیچ وقت از بین نمیرود، نخدوزی میکنند. صدها مربع و مستطیل و لوزی میدوزند، یک اندازه که اگر با پرگاری دقیق اندازهگیری کنند، سرمویی تفاوت ندارد.
اما سالهاست که بازار صنعتِ سوزندوزی کساد است؛ نه هنرمندان و صنعتگران میتوانند از راه این هنر امرار معاش کنند و نه حمایتی از محصولات اصیلِ بلوچیدوزی میشود؛ پربیراه نیست اگر نگرانِ روزی باشیم که با رواج ماشینیدوزیها و ورود سوزندوزیهای بیکیفیت خارجی، هنر زنان بلوچ بیش از این به پستوی خانهها رانده شود.
زنان صنعتگر بلوچ میگویند این روزها فقط برای خودمان و دوروبریها سوزندوزی میکنیم؛ بازار برای فروش نداریم؛ زبیده مطهری یکی از همین زنهاست؛ زنی سرپرست خانوار اهلِ روستای پَسکوهِ سراوان؛ روستایی از توابع «سیب و سورانِ» بلوچستان با قلعهای تاریخی و زنانی هنرمند که میگویند در زمرهی فراموششدگانیم.
زبیده، کودکی و جوانی را همینجا در پسکوه سپری کرده و حالا در میانسالی پس از فوت همسر، سرپرست خانوار است؛ خانواری که هیچ منبع درآمدی به جز یارانهی واریزی دولت ندارد. قصهاش را با دلتنگی و حرمان روایت میکند و در هر مکثِ بین دو پرسش تکرار میکند: فدایت بشوم دخترم؛ همه اینها را به گوششان برسان؛ به گوش مسئولان. ما زنان روستایی سواد نداریم، نمیتوانیم از حقمان دفاع کنیم…..
زبیده، زنی پنجاه و چند ساله از زندگیاش میگوید؛ از بیپولی و فقر؛ از اینکه به در و دیوار زده اما نتوانسته راهی برای امرار معاش خود و پسرش بجوید: زود ازدواج کردم؛ شما که خودت میدانی، بلوچستان چطور است؛ چشم باز نکرده بودم که دیدم شوهردارم؛ تا شوهرم زنده بود، چرخ زندگی هرجور بود میچرخید؛ او که فوت کرد، بیروزی ماندیم؛ سه فرزندم رفتند خانه بخت؛ من ماندم و یک پسرم؛ سالها تحت پوشش کمیته امداد بودم؛ زندگی خیلی سخت بود؛ دیدم بهتر است آستینها را بالا بزنم و از هنری که بلدم، پول دربیاورم. ده میلیون تومان از کمیته امداد وام گرفتم و شروع کردم….
زبیده به همراه 5- 6 نفر از زنان همسایه و فامیل، نیمچه کارگاهی به راه میاندازد و شروع میکند به کار. آینهکاری، سوزندوزی روی پیراهن، روی روسری و شال؛ تزئینات منزل و هرچه نقشی از رنگ و آینه داشته باشد. زبیده، مدیر کارگاه است؛ اما هرچه میکوشد نمیتواند تولید را سرپا نگهدارد.
او از روزهای سختی که گذرانده اینطور میگوید: بازار فروش نداشتیم؛ پسرم تولیدات را میبرد زاهدان؛ حتی مشهد و تهران، اما فروش نمیرفت؛ یکی دوسال اول بد نبود؛ بعد از آن نتوانستیم سرپا بمانیم؛ الان هشت ماه است که درِ کارگاه را تختهکردهایم؛ کار، کاملا تعطیل شد.
از قیمت کارهایش که میگوید، میشود فهمید که حاصلِ دست و سویِ چشمِ زبیده چندان گران هم نیست. میگوید مثلا روسری نخی ساده را میخریم ده هزار تومان؛ سوزندوزی و آینه کاری میکنیم؛ میدهیم بیست و پنج هزار تومان؛ کارِ چند ساعت است؛ از این ارزانتر که دیگر نمیشود فروخت. کارهایش، نهایت ظرافت و زیبایی است….
زبیده کارگاهش را تعطیل کرده؛ زنهای روستایی به خانههایشان برگشتهاند و انگار امید این که چند زنِ تنها و کم درآمد در روستایی کوچک بتوانند روی پای خودشان بایستند و با صنعتگری امرار معاش کنند، برباد رفتهاست؛ میگوید: هیچ درآمدی ندارد؛ فقط یارانه ماندهاست؛ میپرسم به جایی مراجعه کردهای؛ مسئولانِ شهرستان سراوان؟ متولیان صنایعِ دستی؟ میگوید: سواد ندارم؛ نه میتوانم نامهنگاری کنم نه پول دارم جایی بروم؛ فقط چند باری بعد از بستنِ کارگاه، سراغِ کمیته امدادِ سیب و سوران رفتم؛ به آنها میگویم در خرج زندگی ماندهام؛ میخواهم دوباره تحت پوشش باشم؛ قبول نمیکنند؛ میگویند ده میلیون وام گرفتهای؛ خودکفا شدهای؛ دیگر مستمری کمیته امداد به تو تعلق نمیگیرد!
برای این زن تنها ، تنهایی و بیسرپناهی کِشدار و پر از غصه است؛ پسرِ دیپلمهاش این روزها از سربازی برگشته اما او هم بیکار است و جستجوهایش برای کار به جایی نرسیده؛ برای این مادر و زنِ سرپرست خانوار، پرداخت ماهی 125 هزار تومان قسطِ وام کمیته امداد دشوار است؛ استشهاد محلی برده از مردم روستا که نه تنها توان پرداختِ وام را ندارد، بلکه بایستی تحت پوشش قرار بگیرد؛ گویا مسئولان نپذیرفتهاند؛ به او گفتهاند وامِ خوداشتغالی گرفتهای و کارگاه دایر کردهای؛ دیگر نمیشود مستمری پرداخت.
قصه زبیده و زنانِ همکارش، از بیپناهی و فراموش شدن حکایت دارد. به هدر رفتن این همه هنر با این ظرفت و عمق، اتفاق سادهای نیست؛ نمیشود از کنارش به سادگی گذشت؛ محمدبهروز عیسیزهی، معاون صنایع دستیِ اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان است. او در ارتباط با این زنان هنرمند و مشکلاتشان میگوید: برنامههای خوبی برای این زنان در دست اجرا داریم که نمونهاش، مبارزه با ورود غیرقانونی و قاچاقِ محصولات سوزندوزی است. باید جلوی قاچاق گرفته شود تا سوزندوزی رونق بگیرد؛ وجود سوزندوزیهای افغانستانی با قیمت پایینتر و معمولا کیفیت نازلتر، موجب شده که کالاهای زنان ما فروش نرود. اگر جلوی قاچاق گرفته شود، آن وقت بازار، دستِ صنعتگرِ ایرانی میافتد.
زنان صنعتگر بلوچ با حق و حقوق خودشان آشنا نیستند
عیسی زهی میگوید: یکی دیگر از اقدامات این است که خود صنعتگران را آگاه کنیم که بیایند در نمایشگاههای سراسری و استانی شرکت کنند؛ بیایند با سلیقه مردم و خریداران آشنا شوند.
به گفته عیسیزهی، صنعتگران میخواهند محصولاتشان، همانجا در روستا به فروش برسد؛ در حالی که خریدارِ انبوه در شهرهاست. او میگوید اگر خودشان نمیتوانند به شهرها بیایند، تعاونی تشکیل بدهند و نماینده بفرستند.
او میگوید: صنعتگرانی که تعاونی تشکیل دادهاند، ضرر نکردهاند. این مقام مسئول معتقد است؛ زنان صنعتگر بلوچ با حق و حقوق خودشان آشنا نیستند.
عیسی زهی، قیمت بالای سوزندوزیها و قدرتِ خرید پایین مردم را یکی از دلایل این بی رونقی میداند و میگوید: محصولاتِ ماشینی با قیمت ارزان بازار را قُرُق کرده؛ به گفته او بایستی تغییراتی در طراحیها به وجود بیاید که به تنوعِ عرضه بیانجامد و تقاضا را بالاببرد.
بیمه صنعتگران به دلیل عدم تامین اعتبار متوقف شد
عیسی زهی در ارتباط با بیمه صنعتگران میگوید: از سال 89 تا سال 93، خود معاونت صنایع، اقدام به بیمه صنعتگران میکرد؛ از سال 93 به این طرف، به دلیل عدم تامین اعتبار، کار متوقف شد و حالا صنعتگران به جای بیمه صنایع دستی میتوانند از بیمه روستایی استفاده کنند. در حالی که به گفته او بیمه صنایع دستی، هم تخصصیتر است و هم مقرری بازنشستگی بالاتری دارد؛ اما چه سود که این روزها، ردیف بودجه و اعتبار ندارد.
به او از رنجِ زنان روستاییِ بلوچ میگویم؛ از محدودیتهاشان و میپرسم در شرایطی که هستند با این همه محدودیت و فقر، چطور میتوانند تعاونی تشکیل بدهند و به نمایشگاهها بیایند؟ عیسیزهی میگوید بایستی همه نهادها ازجمله اداره کار، تعاون و رفاه اجتماعی همکاری کنند تا این تعاونیها شکل بگیرند و بتوانند جایگاه خودشان را پیدا کنند.
در مجموع چنین برمیآید که حلِ بغرنجی کار و سرو سامان دادن به اشتغال زنانِ صنعتگر، نیازمند همت همه نهادها و همه مسئولان است؛ همه مسئولان یعنی همه آنها که در راس کارند و بایستی حافظِ منافعِ درخطرِ مردم باشند. از نماینده مردم سراوان در مجلس نیز پیگیر موضوع میشوم؛ میگوید وقت مصاحبه ندارم و مکالمه را متوقف میکند.
به یاد زبیده میافتم؛ زنی از سرزمین نخل و آفتاب که همچنان منتظر است چند دست روسری و شال که از کارگاهش به جامانده، در فروشگاههای تهران و مشهد، خریدار پیدا کند و بخش کوچکی از سرمایهی از دست رفتهاش برگردد. زنی که شاهبیت رنجهایش این است: ما زنها، روستایی هستیم؛ بی سوادیم؛ حق و حقوقمان را نمیدانیم…..